فرشته زمستونی ما نادیافرشته زمستونی ما نادیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

❤نادیا و نلیا تمام هستی ما❤

سفر به یزد...زیارت....

30نوشته شده در  خرداد 92 وقت بخیر عزیزان...ما از تاریخ 23 تا 25 برای زیارت زیارتگاه هامون به شهر یزد رفتیم...اکثر زیارتگاه های زرتشتیان در کوههای اطراف یزد قرار گرفتن..... دوست دارم توضیحات درباره زیارتگاه ها رو در پست بعدی و به صورت رمز دار بزارم.... توی این پست عکسها رو براتون میزام..... امیدوارم دوست داشته باشین...                                                     ...
24 آبان 1392

کوه دماوند...

بابایی جمعه برگشت پیشمون ....روز ٥ شنبه آخرین جایی که تور رو باید میبردن کوه دماوند بود که من و مامانم هم با اونها رفتیم پارسیان هندوستان(زرتشتیان هند) کوه دماوند رو مثل یک زیارتگاه قبول دارند چون ضحاک ماردوش در اونجا به بند کشیده شده بود و همچنین آرش کمانگیر در کوه دماوند مرز ایران را تعیین کرد....و برای همین در دامنه دماوند دعا میخوانن و به یاد روان اون انسانهای نیک مراسم اجرا میکنن... چند تا عکس گرفتم که اگه میخوایین با هم ببینیم عکسها در ادامه مطلب... اول چند تا عکس از فرشته ها تو این چند روز....    نلیا مگه میزاشت تل تو موهاش بمونه...   دماوند... یه ...
24 آبان 1392

سری دوم عکسهای سفر...

      توجه!!!      این پست ادامه پست قبلی میباشد ....  هر دو پست باهم آپ شده اند و جدید هستن  ... مرسی از توجهتون ... ادامه عکسهای سفر در ادامه مطلب ... عکسهای اردبیل... جاده آستارا به اردبیل(حیران)   دریاچه شورابیل... نادیا و خاله دیناز...   عکسهای سرعین... بعد از رسیدن به سرعین ( نهار ) بعد از نهار ...دخملک من و لاکی جونش بعد از بیرون آمدن از آبگرم... وقتی نادیا جونم سوار شتر شد یکدفعه شتر تکون تکون خورد و سر و صدا کرد و نادیا جون هم گریه کرد و پیاده شد نادیا جون در حیاط اتاقی که ا...
24 آبان 1392

مسافرت...

نوشته شده در 15 تیر 91 سلااام ما از سفر برگشتیم...یه سفر 5 روزه... این سفر اولین سفر نلیای عزیزم بود... صبح شنبه وسایل رو گذاشتیم تو ماشین و رفتیم دنبال مامانی و خاله و بعدش رفتیم دنبال عمو مهران و خانوادش و از تهران حرکت کردیم ... به سمت همدان رفتیم...نهار رو تو هتلی کنار غار علیصدر خوردیم و بعدش به غار علیصدر رفتیم...و من هم توی راه به نادیا جونم توضیح میدادم که غار چه جور جایی هست   ...بعد از اون به گنجنامه در همدان رفتیم و شب هم توی خونه ای در همدان خوابیدیم... روز یکشنبه صبح بعد از صبحانه به سمت آستارا حرکت کردیم...هوای آستارا بارونی بود و جاده پر از مه بود  ...بعد از گرفتن خانه به جنگلی رفتیم که از ا...
24 آبان 1392

بابایی رفته سفر....

امروز 22 آذر 90....صبح ساعت 3 بابایی رفت فردگاه تا بره هند... هنوز یه روز نگذشته ...دلمون براش تنگیده مامانی اومده خونمون تا ما تنها نباشیم نادیا الان از حموم اومده ...نلیا هم بیداره داره ما رو میبینه...دیروز بابایی بردمون دکتر آخه یه کم حالمون بد بود... زودی بیا بابایی   پ.ن ... ساعت حدود 1 ظهر بابایی رسید هند و زنگ زد...نادیا خانم هم با بابا جونی صحبت کرد... ساعت 9 شب که تو هند میشه 10 شب من بهش زنگیدم....ولی همش خودم حرف زدم...(نادیا جونم با عرض معذرت)  .......الان ساعت 1:10 شبه....... فرشته های من  خوابیدن.... خدایا براشون یه خواب خوش بفرست.... ...
24 آبان 1392

سال تحویل1390....سفر به ارمنستان

  جمعه 25 آذر 90 این پست رو گذاشتم ...ولی الان در 31 اردیبهشت 91 میخوام ویرایشش کنم می خواستیم امسال عید بریم ارمنستان ...سفره هفت سین رو کوچولو چیدیم و روز 29 اسفند 89 راه افتادیم .من و بابایی و نادیا کوچولو با مامانی و خاله....سال تحویل خونه نبودیم و تو هتل جلفا بودیم. سال ساعت 2 و50 دقیقه و45ثانیه تحویل شد و ما همگی خسته بودیم من و بابا تو یه اتاق خواب بودیم و نادیا هم شب تو اتاق مامانی و خاله خوابید ولی مامانی و خاله برای سال تحویل بیدار شدن و از تلوزیون برنامه تحویل سال رو تماشا کردن...صبح  که شد به سمت مرز نوردوز حرکت کردیم ساعت ها تو صف طولانی پلیس راه های ایران و ارمنستان بودیم و برای دسشویی رفتن هم مشکل داشتیم چون دوب...
24 آبان 1392

تولد 2 سالگی نلیا جان...

            امروز 19 آبان 1392 دختر عزیزم ,نلیا جان 2 ساله شد...2 سال گذشت از اولین صدای گریه دخترم که تو گوشم پیچید و هرگز از ذهنم بیرون نمیره...از اولین نگاه...از اولین لبخند...از اولین احساس زیبای عشق... نلیای قشنگم....تمـــــــــــــــــام عشق و هستی منی ممنونم که هر لحظه منو عاشق تر از قبل کردی زادروزت خجسته   جشن تولد نلیای عزیزم در روز 16 آبان...و با حظور ممس دولت(مادربزرگ من) مامانی . بامس .خاله  و  ممس و عمه و شوهرعمه و نگین و همینطور ماندانا و شهرام.......و 12 نفر از دوستان نادیا و نلیا جان برپا شد...کیک رو از قنادی ارمنی لُرد سفارش دا...
19 آبان 1392

تدارکات تولد

روز تولد دختر عزیزم نلیا جون نزدیکه.. .19 آبان نلیای من 2 ساله میشه .. .و ما تولد قشنگش رو روز 16 آبان پنجشنبه جشن خواهیم گرفت ....منم این چند روز در گیر خرید و سفارش کیک و این کارا هستم. ..چون نلیا هنوز مهد نمیره واسه تولدش چند تا از دوستای نادیا جون رو دعوت کردیم ....به امید خدا که همه چیز درست پیش بره و همه بچه ها بهشون خوش بگذره و سلامت برگردن خونه ....تا بعدش دیگه من بیام و عکسهای تولد وکادوهای خوشکلشو رو بزارم... البته اگه نلیا خانوم با این شیطناش بزاره ازش عکس بگیرم... نادیا جون خیلی خوشحاله و امروز چهارشنبه به خانوم مربیش خاله یسنا گفته : من فردا نمیام مهد چون تولد داریم.... ببین یعنی از الان واسه خودش نقشه کشیده که فردا ...
15 آبان 1392