فرشته زمستونی ما نادیافرشته زمستونی ما نادیا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

❤نادیا و نلیا تمام هستی ما❤

(◕‿◕✿) نادیا و نلیا عشق مامان و بابا (◕‿◕)

 اهورای پاک نگهدارشان باش

 

 

برام هیچ حسی شبیه تو نیست     تو پایان هر جستجوی منی

تماشای تو عین آرامشه    تو زیباترین آرزوی منی

برام هیچ حسی شبیه تو نیست    کنار تو درگیر آرامشم

 همین از تمام جهان کافیه     همین که کنارت نفس میکشم!

 

دو فرشته از آسمون    شدن مهمون تو خونمون

آهای خدای مهربون   همیشه پیششون بمون

http://girlygifs.com/wp-content/uploads/2011/04/blueroses.gif  http://girlygifs.com/wp-content/uploads/2011/04/blueroses.gif

 

اینجا هندوستان

سلام دوستان عزیزم.....ما یه مدت طولانی نبودیم و علتش هم مهاجرت بود.. ما الان تقریبا ماهه که به هندوستان مهاجرت کردیم .....نادیا ونلیا اینجا مدرسه میرن و من هم با اونا به همون مدرسه میرم و معلم بچه های شش ساله هستم......توی این پنج ماه  ماه و یک هفته من و بچه ها تنها بودیم چون بابای بچه ها باید میرفت ایران و کار های تور رو میکرد......نادیا و نلیا روزهای اول مدرسه خیلی براشون سخت بود و اذیت شدن،چون زبان متوجه نمیشدن ،نادیا با بی رغبتی میرفت و نلیا با گریه و زاری،ولی کم کم همه چی خوب شده،الان معلم نادیا کلی از پیشرفت درسیش راضیه و نلیا هم با انگلیسی حرف زدن علاقه پیدا کرده....من خودم هم توی خونه با نادیا الفبای فارسی کار میکنم.......حالا ا...
18 آذر 1394

گردش...

توی بهار یه مقدار گردش و تفریح رفتیم...عکسها رو میزارم که یادگاری بمونه....   این عکس اولین روز کلاس اسکیت نادیا جون هست...که باباش هم هوس کرد و رفت تمرین نادیا جون خیلی زود توی جلسه سوم راه افتاد   بقیه عکسها در ادامه...   کاخ سعد آباد...     شمال /نمک آبرو                     سورتمه تهران.خرداد 94                 ...
14 خرداد 1394

نوروز 1394

نوروز 1394 خورشیدی ... برابر با 3753 زرتشتی نوروز 94 هم اومد و رفت...سال نو بر همگی مبارک باشه ..سالی پر از سلامتی و موفقیت برای همگی آرزومندم امسال تحویل سال حدود ساعت 2 و 15 دقیقه صبح بود و ما هم نادیا و نلیا رو بیدار کردیم و لباس و کفش نو پوشیدن و کنار ما منتظر تحویل سال شدن بودن.. سال نو امسال حدودا ...نادیای عزیزمون 6 سال و 3 ماه داشت و نلیای نازمون 3 سال و 6 ماه توی تعطیلات هم یکم دید و بازدید رفتیم و یکم هم گردش و یه سفر 1 روز و نیمه به جنگلهای شمال(جنگل الیمستان و یه پارک جنگی نزدیک بهش) خب حالا نوبت عکس هاست... در ادامه... این عکس جشن چهارشنبه سوری که مهد کودک برای بچه ها تو خانه فرهنگ و هنر گرفت همراه با صبحانه و...
15 فروردين 1394

تولد ۶سالگی نادیا جان

۳ بهمن ۹۳     دختر کوچولوی من که شش سال پیش به زندگی منو باباش قدم گذاشت، حالا بزرگ شده و واسه برگزاری جشن تولدش پیشنهاد میده   امسال تولد نادیا خانوم رو توی خونه گرفتیم و دوستای مهد رو هم دعوت کردیم و خیلی بهشون خوش گذشت.. .نادیای عزیزم ۱۲۰ سالگیت رو جشن بگیری الهههههی.   ...
28 بهمن 1393

کیش ۳

روز سوم و آخر...صبح که بیدار شدیم و از خونه بیرون اومدیم .رفتیم به روستای باغو البته خیلی داخلش نرفتیم،بعد از دیدن درخت معروفش برگشتیم تا به بازار رفتن هم برسیم، بعدش هم رفتیم شهر حریره و اونجا رو دیدیم...شهر زیرزمینی کاریز رو نرفتیم فقط تا جلوش رفتیم و برگشتیم...بعد از اینها رفتیم سمت دماغه جزیره، که میتونم بگم فوق العاده بود...ساحل سخره ای که موج دریا باهاش برخورد میکرد و همینطور صدای برخورد امواج با سخره ها...خیلی دیدنی بود ...  بعد از نهار...رفتیم سمت غروب کیش چون عکسی که روز اول اونحا انداختن و برامون آوردن یه مشکلی داشت و گفته بودم یکی دیگه برامون چاپ کنن، ولی قبل از رفتن کنار ساحل قشنگی که روز قبل هنگام دوچرخه سواری از اونجا رد...
4 بهمن 1393

جزیره کیش ۲

قسمت دوم.... خب اومدم تا ادامه سفرمون رو یادداشت کنم...روز دومی که توی جزیره بودیم و و روز چهارم سفرمون ... ۹ دی ...صبح زود از خواب بیدار شدیم بعد از صبحانه راه افتادیم...اول به ساحل مرجان رفتیم که خیلی زیبا بود...بعد هوس کردیم از فرصت استفاده کنیم و دوباره بریم موتور سواری...رفتیم به همون اسکله تفریحی که روز قبل هم رفته بودیم و ۲تا موتور کرایه کردیم ولی اینبار مدت طولانی تر...راه افتادیم و از خط سبز به راهمون ادامه دادیم از ساحل ها گذشتیم و به جاده ساحلی رسیدیم و البته بین راه هم ایستادیم عکس گرفتیم و مناظر رو تماشا کردیم..همینطور رفتیم یه قسمتی از ساحل که پر بود از صدف و مرجانهای قشنگ که چندتاشون رو برداشتیم... حدود دو ساعت توی راه بو...
4 بهمن 1393

جزیره کیش، دی ماه 93

قسمت اول تصمیم گرفتیم به جزیره کیش سفر کنیم.اونم از راه زمینی و با ماشین خودمون ...این اولین سفر خانوادگی مون بود که فقط خودمون چهارتایی رفتیم ...   روز ۶ دی ،صبح زود راه افتادیم...به سمت شیراز رفتیم ،شب به شیراز رسیدیم و تو پذیرشگاه شیراز موندیم....روز ۷ دی ،صبح زود راه افتادیم به سمت بندر چارک...حدود ساعت ۲ ظهر رسیدیم اونجا و دریای خلیج فارس رو دیدیم،واقعا قشنگ و آبی رنگ بود،،، بعد از انجام دادن کارهای کاپوتاژ و لندیگراف، نهار خوردیم و بچه ها کنار دریا بازی کردن تا ساعت حدود ۵عصر که رفتیم سوار ماشین شدیم و با ماشین رفتیم توی کشتی...از کشتی پیاده شدیم و رفتیم داخل اتاقک کارکنان کشتی ، اولین غروب دریای جنوب رو از توی کشتی دیدیم...
29 دی 1393

شب چله

امسال شب چله، مامانی ، ممس و عمه و خونواده دایی آرمین رو دعوت کرد ، البته چون خونش کوچیک بود و ما هم حدود بیست نفر بودیم همه اومدن خونه ما«خونه خیابون ویلا» همگی دور هم جمع بودیم و خیلی خوش گذشت. تا ساعت ۱۲:۳۰مهمون داشتیم، بعد شنا دخملیا رفتین لالا و دایی آرمین هم بعد از اینکه خونواده شو رسوند خونه با خاله دیناز برگشت پیش ما و تا ساعت ۲صبح با هم بودیم...   زمستون قشنگ و شاد و خاطره انگیز برای همه آرزو دارم...   اینها هم عکسهای جشن چله مهد کودک هست و تزییناتی که من برای سفرشون بردم..نادیا جون آمادگی هست و چیدن سفره به عهده مامانای آمادگی :- ...
3 دی 1393

سرزمین عجایب

جمعه تصمیم گرفتیم بریم سرزمین عجایب....نلیا عکس پارسال خودش رو با آدم عروسکی پوش و سبز رنگ اونجا میدید و هر رووووز سر ما رو میخورد و میگفت . میخوام برم پیش سبزی...عمه و نگین هم باهامون اومدن....   و بالاخره نلیا به سبزی رسید....       اینم از این عکسا که مد شده میگیرن...خخخ سلفی من و شوهرم همین الان یهویییی :-   ...
19 آذر 1393