فرشته زمستونی ما نادیافرشته زمستونی ما نادیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

❤نادیا و نلیا تمام هستی ما❤

سفر به یزد...زیارت....

1392/8/24 14:20
2,367 بازدید
اشتراک گذاری

30نوشته شده در  خرداد 92

وقت بخیر عزیزان...ما از تاریخ 23 تا 25 برای زیارت زیارتگاه هامون به شهر یزد رفتیم...اکثر زیارتگاه های زرتشتیان در کوههای اطراف یزد قرار گرفتن.....

دوست دارم توضیحات درباره زیارتگاه ها رو در پست بعدی و به صورت رمز دار بزارم....

توی این پست عکسها رو براتون میزام.....

امیدوارم دوست داشته باشین...

                                                                                  بقیه در ادامه مطلب....

من و بابایی و نادیا ,مامان بزرگ,عمه و شوهر عمه و نگین.....صبح 23 خرداد ساعت 5 راه افتادیم و رفتیم به سمت یزد.....تقریبا به یزد رسیدیم و نهار رو در پیر پارس بانو خوردیم و به پای پیر هم رفتیم

نادیا و نگین هم شروع به نیایش کرن که توی مهد یاد گرفتن...

پارس بانو

شعری در وصف پارس بانو

بعد از نهار به سمت پیر سبز که روز حج اون 23 خرداد هست و نزدیک شهر اردکان است راه افتادیم...پیر سبز در دل کوه قرار داره و برای رسیدن به پای پیر پله های بسیار زیادی رو باید طی کرد و برای همین پله ها اونجا خیلی معروفه......در اطراف اون اتاقک هایی ساخته شده که به اونها خِیله گفته میشه برای اینکه وقتی همکیشان برای زیارت میان توی اونها دور هم جمع بشن....زیارت پیر سبز 5 روز هست که ما میتونیم هر چقدر میخوایم توی خیله ها بمونیم ,ما 2 روز اونجا موندیم. خیلی خوش گذشت تا صبح میشه بیدار موند و بزن بکوب کرد...ما تا ساعت 3 صبح بیدار موندیم....از اونجایی که ما زرتشتیها همگی از طرفی با هم فامیل میشیم اونجا همه ی همکیش ها همدیگرو میشناسن و با هم حال و احوال دارن....اونجا خیلی شلوغ بود و از شهرهای مختلف همکیشان اومده بودن... روز 24 خورداد تا ساعت 4 اونجا بودیم ...توی خیله ی کرمانیها آبگوشت نذری پخش میشد...توی هر خیله که مخصوص محله های مختلف یزد هست هر کسی نذری داشت...توی خیله مریم آباد یزد هم آش و سیرگ و شربت نذری میدادن...خلاصه خیلی خوش گذشت فقط هوای یزد بی اندازه داغ بود و ما حسابی پختیم....خدا رو شکر از شر مانتو اینا خلاص بودیم....وقت رفتن هم وسایل رو براشتیم و از آشنا ها خدا حافظی کردیم و رفتیم پایین و تو ماشین نشستیم و رفتیم سمت شهر یزد...

پیر سبز.چک چک

 

بعد از حرکت از پیر سبز رفتیم یزد خونه دایی بابایی وسایل رو گزاشتیم و رفتیم پیر ستی پیر که روز حجش ٢٤ بود ...اونجا هم زیارت کردیم و آش و سیرگ و پشمک خوردیم و بعدش برگشتیم خونه دایی.

ستی پیر

 

...اونجا حموم کردیم و شام هم دایی و زندایی کباب از بیرون گرفته بودن...و همگی با پسر دایی های بابایی خوردیم و بعدشم بابا جون با پسر دایی هاش تخته و ورق بازی کردن و ساعت حدود 1 بود که خوابیدیم...

شب قبل تصمیم گرفتیم یه روز دیگه هم بمونیم یزد پس صبح که شد بعد از صبحانه حاضر شدیم و رفتیم برای زیارت مکان های عزیز دیگه....

اول رفتیم دخمه که زرتشتیان در قدیم کسانی که از دنیا رفتن رو اونجا میگزاشتن که در پست بعدی توضیح میدم....

نمای کلی از دخمه

بعد از اون به محله زین آباد رفتیم آتشکده ای اونجا وجود داره که چندین سال آتش اون روشن نگه داشته شده...

محله زین آباد...

ممس دولت و زندایی بابا با نادیا و نگین

سپس به محله چم برای دیدن و زیارت سرو چم رفتیم...سرو چم درختی است چهار هزار ساله که وقتی دشمن میخواست اون رو قطع کنه از درخت خون بیرون آمد و برای همین دیگه درخت رو قطع نکردن و اونجا نیایشگاهی ایجاد شد...

سرو چم

اینم خونه قدیمی متعلق به پدر بزرگ مادر بزرگ باباییه...

اینم کلیدشه...

بعدش هم رفتیم به پیر دو سرو....که دو درخت سرو قدیمی کنار هم هستن و رو به روی اونها نیایشگاه وجود داره برای نیاش...

پیر دو سرو

ساعت حدود٤ عمه اینا رفتن برای دیدن فامیلشون و ما هم رفتیم دیدنی خاله من...

وقتی برگشتیم آماده شدیم و رفتیم همگی رفتیم به سمت پیر نارستانه....بین راه دایی و زندایی و مامان بزرگ خواستن پیاده روی کنن و ما هم موندیم و وسط بیابون آهنگ بلند کردیم و رقصیدیم بعد سوار شدیم و رفتیم اونها رو سوار کردیم و رفتیم به نارستانه...اونجا زیارت کردیم و هندونه و طالبی خوردیم و کمی موندیم بعدشم رفتیم پایین کوه ساعت حدودا ٩شب بود...چراغ ٢ تا ماشین رو روشن کردیم و بازم آهنگ گزاشتیم و حسابی رقصیدیم.....

در راه رفتن به نارستانه

پیر نارستانه

داخل زیارتگاه نارستانه

داخل زیارتگاه نارستانه

خیلی کیف داد وقتی رسیدیم خونه بابا اینا رفتن پیتزا خریدن بعدش تا شام خوردیم شد ساعت ١٢ شب و یکدفعه بابایی کیک تولد آورد ...بلـــــه واسم تولد گرفته بود و چون ساعت ١٢ به بعد شده بود تاریخ شده بود ٢٦ خرداد ینی روز تولدم.....خیلی خوب بود فقط حیف که نلیا نبود و نادیا هم خوابش برده بود....

کیک تولدم تو خونه دایی

صبح روز ٢٦ ساعت ٨ اینا راه افتادیم و رفتیم به سمت تهران...ساعت ٩ شب بود که رسیدیم و اونجا مامانی و خاله هم واسم تولد گرفته بودن....خلاصه این چند روز خیلی بهم خوش گذشت.....

تولدم تو خونه خودمون

دوستان عزیز اگه توضیحاتی درباره زیارتگاه ها میخواین تا پست بعدی ما رو دنبال کنین....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان اهورا
27 خرداد 92 18:27
نیلوفر خوووووووووووووووشبحالتون واقعا خوش بحالتون. من با خوندن این مطالب واقعا غصه میخورم که چرا ما ... عکسهای بسیار زیبایی بودن مثل همیشه زحمت کشیده بودی عزیزم. یه سوال دارم چرا تمام زیارتگاهها اول اسمشون پیر دارن . چه کویر زیبایی بوده ها . حسابی کیف کردین .راستی عزیزم تولدت مبارک مامان کوشولووووو




خواهش میکنم عزیزم....خیلی دوست دارم تا میتونم شما و همه دوستانی رو که به دونستن این مطالب علاقه دارن رو با گذشته اصیل ایرانیمون آشنا کنم....
کلمه پیر هم به معنی بزرگ و ارزشمند هست .چون این مکان ها خیلی مهم و مقدس هستن...
بابت تبریک تولد هم خیییلی ممنونم

مامان آنیسا
27 خرداد 92 22:11
به به چه عکس های خوشگلی دست گلت درد نکنه مامانی کلی لذت بردیم عکس ها عالی بودببوس فزشته های نازتو گلم


خواهش میکنم عزیزم...خوشحالم که خوشت اومد
زهرا _ مامان مریم گلی
28 خرداد 92 7:06
سلامممم...وای خدا ماشالله چقد این دوتا جیگر بزرگ شدن من خیلی وقت بود ندیده بودمشون....بوووووس به روی ماه هر دوتاشون....عزیزم پستت محشرررر بود تمام مدت داشتم به این فکر میکردم که کاش تمام این زیبایی ها و تاریخ قشنگمون رو برای دوستای خارجیمون تو اینجا به نمایش میزاشتم....تا بدونن ایران همشم خفقان و ظلم و ..... نیست.....

راستی؟اگه اشکال نداره خیلی دوس دارم به منم رمز بدی تا پست بعدی همراهت باشم....چون واقعا لذت بردم......

مرســــی عزیزم...تو هم روی ماه مریم گلت رو ببوس.درست میگی عزیزم خیلی خوب میشد اگه خارجیها هم این مکان های مقدس در ایران رو بشناسن و اگه به ایران سفر میکنن بیان و این مکان ها رو هم ببینن...حتما عزیزم پست رو که گزاشتم رمز رو هم برات میزارم....
مامان اهورا
28 خرداد 92 10:06
راستي نيلو اينو يادم رفت بگم . چقدر همه اين زيارتگاهاتون تميزه و برق ميزنه آدم كيف ميكنه . و اون كليده هم خيلي باااامزه اس.


درسته عزیزم ما همیشه سعی میکنیم مخصوصا زارتگاه هامون رو تمیز نگه داریم...ولی متاسفانه بعضی از غیر زرتشتی ها اصلا رعایت نمیکنن و توی دیواره خیله ها یادگاری یا مطالب نامناسب مینویسن...برای همینه که ورود غیر همکیش ها خیلی کنترل میشه
آره اون کلیده خییییلی قدیمیه حیفم اومد ازش عکس نگیرم
مامان سویل
28 خرداد 92 11:27
زیارت قبول عزیزم


ممنونم عزیزم
مامان سویل
28 خرداد 92 11:28
واییییی این نادیا چه دختر شیطونی شده وای مامانی واسه دخترا مون اسپند یادت نره
مامان آرینا مو فرفری
28 خرداد 92 12:43
عزیزم زیارت قبول ،دوست دارم بیشتر در مورد زیارتگاها و آداب و رسوم بدونم.
عزیزم تولدت هزاران بار مبارک.


ممنونم عزیزم...تو پست بعدی یه توضیحاتی میدم...
مـــررررسی عزیزم
نگار(مامان سام)
28 خرداد 92 15:46
زیارت قبول.خیلی عکسهای خوشگلی گذاشته بودی عزیزم.این زیارتگاه ها و مراسم هایی که دارین خیلی واسم جالبه.با دیدن این عکس ها دلم خواست منم برم از نزدیک این جاها رو ببینم.نادیا ماشالله خیلی شیک پوش و خوش لباسه.اگه منم دختر داشتم این جوری لباس تنش می کردم.تولدت هم مبارک خانمی.


ممنونم عزیزم.لطف داری نگار جون ایشالا خدا یه دخملی هم بهتون بده
بابت تبریک هم خیــــــلی ممنون
بهاره مامان ونداد
28 خرداد 92 19:55
iمیدونی همیشه حسرت این و میخورم که ما ایرانی هستیم ولی هیچ چی از ایین ودینمون نمیدونیم خیلی خوشحالم که تو رو پیدا کردم تا یه چیزایی رو بفهمم برای دوست خوب زرتشتیم وبرای ایین خوب واز دست رفتمون
وای عجب درخت جالبی بود خیلی هم معلومه بلند یعنی از چهار هزار سال پیش تا الان هیچ قطع نشده
واجب شد یه سفر بریم یزد


درسته عزیزم تنها چیزی که خوب تو کشورمون رایج شده عزاداری و ایجور چیزاست که سنت اعراب بوده...
بله عزیزم سرو چم خیلی قدیمی و زیباست و از موقعی که اون مایع قرمز رنگ ازش خارج شد دیگه کسی قطعش نکرده...
حتما عزیزم چرا که نه یه سفر برید... یزد برای ما خیلی شهر مهمیه...فقط وقتی به زیارتگاه میرین خانوما باید حتما پاک باشن...
مامان اهورا
29 خرداد 92 9:27
غير زرتشتي هم ميتونه بره زيارتگاهتون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من فكر ميكردم نمي ذارن . توي تهران هم زيارتگاه دارين ؟؟؟ ميشه رفت ؟؟؟من آرزومه كه برم


آره عزیزم اگه وقی باشه که داخل مراسمی نباشه میتونید برای بازدید برید...فقط خانوما حتما باید پاک باشن...آره تو تهران هم هست
رها
29 خرداد 92 14:09
سلام عزیزم چه بجه های نازی دارید عکس هاتون عالی بود
عکس از نلیا جون بیشتر بزارید ممنوووووووووووووووووون نادیا و نلیا رو ببوس
از طرف من .من یه دختر تک هستم یعنی خواهر یا برادر ندارم
دوست دارم داشته باشم وقتی میام وبت کلی ذوق میکنم


سلام رها جون خوشحالم میکنی که بهمون سر میزنی...ایشالا موفق و سلامت باشی
متین مامی ایلیا
30 خرداد 92 17:41
تولدت مبااااااااااااااااااااااااااااااااارک دوست خوبم امیدوارم همیشه شاد و لبت خندون و شلامت در کنار همسر و دخترای گلت زندگی کنی


مطلبت مثل همیشه عااااااااااااااااااااااالی بود

خیلی کیف میکنم وقتی چیزایی که نوشتی رو میخونم و از اداب و رسوم و ائین باستانیمون مطلع میشم کاش ما هم مثل شما بودیم


نیلوفر جون چرا بیشتر هم میهن های زرتشتیمون تو یزد زندگی میکنن؟ من تو شمال تا حالا ندیدم یعنی شمال زرتشتی نداشته؟


مرسی دوست گلم بابت تبریکت...خواهش میکنم عزیزم
از همون اول زتشتیها بیشتر تو یزد و کرمان بودن و بعدا پراکنده شدن تو شهر های دیگه...و بیشتر نیایشگاه ها هم توی یزد بودن و همکیشان هم اونجا زندگی میکردن
مامان کوروش
1 تیر 92 10:16
سلام نیلوفر جون ببخشید دیر اومدم یه کم در گیر بودم زیارت قبول عزیزم پس رفتید یزد تو اوج گرما نیلوفر این درخت چه عظمتی داره چقدر خوشگله
فقط توی یزد زیارتگاه دارید نیلوفر جون ؟ فکر کنم اینجا هم داشته باشید یا اشتباه میکنم؟
ماشالله نلیا جونم بزرگ و خانم شده خداوند حافظ دو تا گلهای خوشگلت باشه


خواهش میکنم عزیزم...آره واقعا اونجا خیلی گرم بود...بیشترشون توی یزد هستن ولی تو تهران هم چند تا زیارتگاه داریم ولی داستان پشتشون نیست...
مرسی عزیزم
مامان رادمهر جوجو
2 تیر 92 16:21
عزیزم زادروزت مبارک دنیا را شادشاد و شادی رو دنیا دنیا براتون آرزو می کنم


خیلیییی ممنون عزیزم...
مامان شهاب
8 تیر 92 12:59
سلام نیلوفر جون من رای این پست کامنت نذاشته بودم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ راستی رمز هم ندارم هاااااااااااااااااااااا
سعیده ، مامان هومان
3 آبان 92 0:36
بسیار بسیار لذت بردم، هم از عکس هاس دختران آریایی و هم از مناسک و مراسم زیبایتان...

لطف داری عزیز