فرشته زمستونی ما نادیافرشته زمستونی ما نادیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

❤نادیا و نلیا تمام هستی ما❤

مسافرت...

1392/8/24 14:12
1,408 بازدید
اشتراک گذاری

نوشته شده در 15 تیر 91

سلااام ما از سفر برگشتیم...یه سفر 5 روزه... این سفر اولین سفر نلیای عزیزم بود...

صبح شنبه وسایل رو گذاشتیم تو ماشین و رفتیم دنبال مامانی و خاله و بعدش رفتیم دنبال عمو مهران و خانوادش و از تهران حرکت کردیم...

به سمت همدان رفتیم...نهار رو تو هتلی کنار غار علیصدر خوردیم و بعدش به غار علیصدر رفتیم...و من هم توی راه به نادیا جونم توضیح میدادم که غار چه جور جایی هست   ...بعد از اون به گنجنامه در همدان رفتیم و شب هم توی خونه ای در همدان خوابیدیم...

روز یکشنبه صبح بعد از صبحانه به سمت آستارا حرکت کردیم...هوای آستارا بارونی بود و جاده پر از مه بود ...بعد از گرفتن خانه به جنگلی رفتیم که از اونجا 3 ساعت پیاده روی تا آبشار لاتون داشت ولی ما به خاط وضع هوا نادیا و نلیا به آبشار نرفتیم و کمی توی جنگل و کنار رودی که داشت گشتیم...

دوشنبه..به ساحل صدف رفتیم و نادیا اونجا سوار قایق شد و حسسسابی تو دریا میخندید و کیف میکرد    ..به بازارچه ها رفتیم و بعد از اون هم باغ پرندگان رفتیم...

 روز سه شنبه صبح از دامنه های حیران به سمت اردبیل رفتیم و آنجا به دریاچه شورابیل رفتیم و همانروز به سرعین رفتیم ...هوای سرعین آفتابی بود ما هم سری به آبگرم های سرعین زدیم و نادیا خانوم رو هم به استخر آبگرم بردیم...

روز چهارشنبه صبح هم به سمت تهران حرکت کردیم و به خاطر اینکه از روز اول سفر به نادیا قول تله کابین داده بودیم و اونم تا روز آخر یادش مونده بود ...تو راه برگشت در دامنه های حیران سوار تله کابین شدیم  ...

و ساعت 10:30 شب به تهران رسیدیم  ....

عکسهای نادیا و نلیا در طول سفر...

شنبه صبح وقت صبحانه ...نلیا برای بار اول نون و پنیر خورد...نوش جونت عشق من

 

نادیا و نلیا و بابایی سوار بر قایق در غار علیصدر...

دخملی در غار...

 

بعد از دیدن غار در همدان خانه گرفتیم و برای دیدن گنج نامه رفتیم....

قبل از رفتن به سمت سورتمه(اینجا بود که نادیا به تله کابین گیر داد...)

 

نادیا در سینما  که فیلمش هم ترسناک بود ولی نادیا اصلا نترسید    ...فقط همش میپرسید:ما الان میریم این تو؟؟؟؟

 

نادیا و بابایی با هم سوار سورتمه شدن و نادیا جلو نشست ولی اصلا نترسیده بود...برعکس من که از ترس گریه ام گرفته بودخجالت

و بعد از اون به خونه ای که کرایه کردیم رفتیم و شب رو اونجا موندیم...

عکسهای آستارا...

نادیا جونم تو ماشین در بازارچه ساحلی...

جنگل آستارا

نلیا در ساحل صدف...

نادیا خانومم در حال قایق سواری وسط دریا ...

باغ پرندگان... 

و بعد از اون هم برای شام به دکه های توی بازرچه رفتیم و فلافل خوردیم  ...

http://sheklak-khanoomi.blogfa.com

ادامه عکسهای سفر در پست بعدی...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

بابای دوقلوها
15 تیر 91 16:13
سلام
همیشه به سفر و گردش
از عکسها معلومه که حسابی به گلی ها خوش گذشته
امیدوارم همیشه سالم و شاد باشید


ممنون عمویی...
متین مامی ایلیا
17 تیر 91 21:55
ایشالا همیشه به شادی
عکساتون یه عالمه خاطره برام زنده کرد اخه من 1 سال اخر تحصیلم دانشجوی آستارا بودم خیلی شهره خوبی بود

آخییی عزیزم...راست میگی شهر خیلی خوشکلی بود