فرشته زمستونی ما نادیافرشته زمستونی ما نادیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

❤نادیا و نلیا تمام هستی ما❤

13بدر 1392

امسال 13بدر بابايي پيشمون نبود و اين روز رو با مسافرا توي غار عليصدر بود...ما هم مثل اكثر سالها واسه اين روز رفتيم كوشك با ماماني و خاله و بامس و خودم و ناديا و نليا جون....ساعت 12 رسيديم و اونجا آش رشته كه برده بوديم خورديم ...جمعيت هنوز تقريبا كم بود ولي كم كم مردم اومدن و تا ساعت 4 اينا ديگه شلوغ شد.... ناديا جون كه حسابي با هر كسي تو هر سني بود جور ميشد و بازي ميكرد ...نليا هم واسه خودش ميگشت ...منم با خاله ميگشتم دور باغ و ماماني هم دوستاشو ديد و با هم بودن..... وقتي هم كه شب شد گروه موسيقي اعلام كردن و رقص شروع شد و جوونا همه رفتيم واسه رقص جاي بابايي هم حسابي سبز بود و من با خاله و دوستاش رقصيدم ... امسال ناديا جون با...
17 فروردين 1392

چهارشنبه سوری 91.......تحویل سال 92 (جدید)

چهار شنبه سوری سه شنبه شب از صبح رفتیم خونه مامانی...اونجا آش رشته پختیم و تا شب موندیم شب هم دوستای بابایی و بامس اومدن و آتیش روشن کردیم و کلی ترقه بازی کردیم و دور هم رقصیدیم و شعر خوندیم و نادیا جون هم واسمون شعر چهارشنبه سوری خوند...آخرای شب هم آش خوردیم و برگشتیم خونه... سال ١٣٩٢ از صبح بیدار شدیم کارای موندمون رو کردیم و واسه تحویل سال آماده شدیم بابایی رفت و برای خودمون و ممس و بامس سبزه و ماهی خرید و آورد ...لحظه تحویل سال هو کانال ٣ رو نگاه کردیم چون انگاری کانالای خودمون بهتر از ماهواره تحویل سال و اعلام میکنن بعد هم تلفن بازی شروع شد که البته خط ما کمی مشکل داشت و نشد به همه زنگ بزنیم.. بعد از تلفن بازی...
10 فروردين 1392

1 فروردین ...2 فروردین 1392 (جدید)

1 فروردین طبق آیین در دینمون و طبق هر سال,روز 1 فروردین ما برای (جا سبز باد) به خانه نرگس رفتیم. جا سبز باد آیینی هست که در اون همکیشان روز 1 فروزدین به سالن خانه نرگس میروند که در اونجا خانواده هایی که در سال قبل(91)عزیزی رو از دست دادند جمع هستند ومردم برای اونها سال جدید رو سالی بدون اندوه و خوب آرزو میکنن و جای اون عزیز از دست رفته رو سبز میکنن (ما اصولا هر کسی که در جمعی به هر دلیلی نباشه میگیم جاشون سبزه) و خلاصه بعد ار اون دیدار جمعی در اون روز تا پسین(نیمروز) خانه کسی نمیریم... حدود ساعت 5:30 هم به خانه ممس دولت(مادر شوهر) رفتیمو اونجا دیدنی کردیم . 2 فروردین برای روز 2 فروردین هم مراسمی داریم که به...
10 فروردين 1392

یه عالمه عکس....(جدید)

دوستان عزیزم توی این پست عکسهایی که تو این چند روز گرفتم رو میزارم.... راستی میخواستم بگم که این چند روز دوستان همیشگی وبلاگم کم پیدا شدن...ایشالا هر جا که هستین بهتون خوش بگذره...ولی من ترسیدم اگه دیر به دیر پست بزارم یادم بره چی به چی بوده واسه همین پست ها رو پشت سر هم میزارم و کنار عنوانشون مینویسم (جدید).....دوستای گلم امیدوارم همه پست های جدیدم رو بخونین و واسه همشون هم نظر  بزارین ....راستی توی چندتاشون هم از آیینمون توی نوروز واستون نوشتم که مگه دوست داشتین بخونین.... راستی روز 12 فروردین بابای دخملام با تور مسافرایی که از هند اومدن رفت ایران گردی ...و بعد 2 هفته میاد 2 روز میمونه و دوباره میره تا 2 ه...
10 فروردين 1392

جشن پیشواز نوروز مهد

روز سه شنبه 22 اسفند 1391....توی مهد جشن پیشواز نوروز با برنامه و نمایش و بالماسکه و چهارشنبه سوری بود...و به بچه ها خیلی خوش گذشت و منم رفتم تا عکس بگیرم .... روز چهارشنبه هم هدیه های نادیا جون رو دادن که یه تقویم سال 92 و یه گیفت کوچولو بود .... روز پنجشنبه هم جشن عروسی دوست دوران مدرسه بابایی بود که با نادیا جون رفتیم و نلیا هم پیش مامانی موند ....                                                 ...
25 اسفند 1391

آخرين هاي سال91 (چند تا دیگه عکس اضافه شد)

روز درختكاري....15 اسفند روز درختكاري هست.ناديا جون همراه بچه هاي مهد روز 16 اسفند به آدريان رفتن و اونجا نهال كاشتن و بهشون يه گلدون گل خوشكل هم هديه دادن  ... روز پنجشنبه صبح كه از خواب بيدار شديم متوجه شديم كه ننه سرما دوباره به شهرمون برگشته و با خودش كلي برف آورده....ناديا جون خيلي خوشحال شد و همش از پنجره بيرون رو نگاه ميكرد و روز جمعه وقتي كه داشتيم به خونه عمميرفتيم تا ناديا با نگين بازي بكنه,توي راه بابايي ماشين رو نگه داشت و من و ناديا رفتيم توي يه پارك و يكم برف بازي كرديم ... و حالا يكم از نليا بگم:نليا جونم از عسل هم شيرين تر شده...و غير از 7 تا دندوني كه داشت 3تاي ديگه هم داره در مياره.شيطونياش خيلي زياد شده كلما...
22 اسفند 1391

هدیه روز مادر...

چند روز پیش نلیا افتاد زمین و لب بالاییش از داخل یه مقدار پارگی پیدا کرد ...خییییلی غصه خوردم و بردیمش دکتر و مامانم گقت اگه مشکلی نداشته باشه باید بریم زیارت معبد ...بردیمش دکتر و اونم گفت خودش جوش میخوره و چرک خشک کن براش نوشت...بعد از اینکه یه نفس راحت کشیدیم رفتیم معبد برای زیارت و دعا ... اینم نادیا جون تو معبد... خیلی آروم شدم وقتی رفتم زیارت ...مخصوصا که یکی از موبدان هم داخل زیرتگاه بود و نادیا و نلیا رو دعا کرد .......................................................................................................................... مهد کودک نادیا جان... روز ٢٩ بهمن نادیا جون از طرف مهد رفت به تئاتر پارک ...
30 بهمن 1391

جشن مهدكودك...

روز جمعه ٢٠ بهمن1391 برنامه جشن مهدكودك ناديا جان توي سالن خسروي(سالن مخصوص زرتشتيان)برگزار شد ...ناديا و دوستانش چند هفته توي مهد براي جشن تمرين كردند و روز جمعه بچه ها در حضور مردمي كه به سالن اومده بودن برنامشون رو اجرا كردن... من و مادرهاي ديگه هم پشت صحنه بچه ها رو براي اجرا آماده ميكرديم تا روي سن برن... بعد از اينكه ناديا جان هم برنامش تموم شد با دختر عمه نگين كه اون همون تو مهد نادياست لباس فرمشون رو پوشيدن و روي صندليهاي جلوي سن پيش بچه هاي مهد نشستن و برنامه رو تماشا كردن... رقص محلي.رقص گانگام استايل.رقصهاي گروهي شاد.سرود.دكلمه.نمايش.شاهنامه خواني.آموزش  نماد فروهر....ار جمله برنامه ها بود كه توسط بچه هاي 2 ت...
21 بهمن 1391

تولد خاله جون...

   18دی ماه تولد خاله دیناز بود و خاله وارد 18 سال شد ...همه اومدن خونه ما و اونجا کیک تولد خاله رو بریدیم و کادوهاشو بهش دادیم ...   دیناز جون خواهر نازم تولدت مبارک باشه         19دی ماه هم نلیا کوچولومون 14 ماهش تموم شد و وارد 15 ماه شد   نلیا جونم خیییلی شیطون شده و کارای جالبی میکنه   مامان. بابا .بیا و بگیر. هم به زبون خودمون میگه .البته باید کمی دقت کنیم تا متوجه بشیم   با لگوهاش هم خیلی بازی میکنه و دوسشون داره   دختر نازم 14 ماهگیت مبارکت باشه  اینم 2 تاعکس از نلیا و خاله جون   اینجا خودم با دستان توانای...
19 دی 1391