هدیه روز مادر...
چند روز پیش نلیا افتاد زمین و لب بالاییش از داخل یه مقدار پارگی پیدا کرد...خییییلی غصه خوردم و بردیمش دکتر و مامانم گقت اگه مشکلی نداشته باشه باید بریم زیارت معبد...بردیمش دکتر و اونم گفت خودش جوش میخوره و چرک خشک کن براش نوشت...بعد از اینکه یه نفس راحت کشیدیم رفتیم معبد برای زیارت و دعا...
اینم نادیا جون تو معبد...
خیلی آروم شدم وقتی رفتم زیارت...مخصوصا که یکی از موبدان هم داخل زیرتگاه بود و نادیا و نلیا رو دعا کرد
..........................................................................................................................
مهد کودک نادیا جان...
روز ٢٩ بهمن نادیا جون از طرف مهد رفت به تئاتر پارک شفق و ظهر که برگشت بهترین هدیه روز مادر رو بهم داد ....یه شعر خیلی قشنگ برای مادر و یک عکس خیلی قشنگ...حساابی نادیا رو چلوندم
مادر مهربان من تویی تویی بهار من
بوسه به دستات میزنم بوسه به موهات میزنم
چونکه تویی غمخوار من مونس شبهای منی
غمهای مـــــــن غمهای تو شادی مــــــــن شادی تو
الهی زنده باشی شادو پاینده باشی
و اینم از عکس قشنگی که حسابی خوشحالم کرد...
مرررررررســـــی عشـــــقم