عشق من 5 ماهه شد...
سلام...قبل از تبریک به دخمل نازم به خاطر 5 ماهگیش...یه کم از روز جمعه میگم... یه 2 روزی بود که به خاطر خاکبرداری خونه کناریمون رفتیم خونه مامانم.. واسه همین آپ نبودیم... روز جمعه 18 فروردین 1391...هوا عاااالی بود و ما برای عید دیدنی و دیدن یه نی نی رفتیم خونه شهرام پسر عموی پدرم و همسرش ماندانا جون ...پسر کوچولوی اونها 1 ماه از نلیا جونم نی نی تره و اسمش سپنتمان هست.. .و خواهرش که 1 سال از نادیا جونم کوچیکتره و اسمش مانتره هست... اونروز بعد از دیدنی همسری مادر و خواهرم رو برد خونه و خودشم رفت سر کار و من و دخملام اونجا موندیم تا شب...نادیا و مانتره...