فرشته زمستونی ما نادیافرشته زمستونی ما نادیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

❤نادیا و نلیا تمام هستی ما❤

سفر بابا و این چند روز

روز شنبه ساعت 4 صبح بابایی با تور رفت ترکیه... بعد از اون هم که به خاطر آلودگی هوای تهران مهد ها و مدارس تعطیل شدن...چند روزه که من به عنوان کاورز تو مهد نادیا کار میکنم که یه دوره 15 روزه هست و به خاطر تعطیلیا منم نرفتم اونجا.... یه شب هم که دیدیم هوس پیتزا کردیم وسایلشو تهیه کردیم و شروع به درست کردنش کردیم...و نلیا جون و نادیا جون هم خیلی دوست داشتن و همه سوسیس کالباساشو خوردن دیگه کار خاصی نکردیم و به خاطر تاسوعا و عاشورا هم که همه جا تعطیل بود و ما هم تو خونه بودیم ...  و این هم یه عکس از شام غریبان...که وقتی نادیا و نلیا خواب رفتن ,من و مامانی و خاله رفتیم بیرون و توی یه کوچه قشنگ و خلوت شمع روشن کردیم و چند تا جوان دیگ...
24 آبان 1392

سفر یه روزه...آمل

سلام دوستای عزیزم...بزارین اول بگم که جشن تولد نلیا جان در روز پنجشنبه 16 آبان به سلامتی برپا شد و و کلی هم خوب بود و جای همه شما و کوچولوهای نازتونم سبز بود...ولی اون شب که نشد عکسا رو بزارم صبح روز جمعه هم رفتیم آمل و شب اومدیم واسه همین بازم نشد عکس بزارم...واسه همین گفتم امروز که 18 آبان هست هم عکسا رو نزارم و صبر کنم تا فردا , که تو روز تولد خودش یعنی یکشنبه 19 آبان پست تولد نلیا و عکساشو بزارم ... حالا به جاش میخوام عکسهای جمعه 17 آبان رو بزارم که من و همسری و خواهری با تور یک روزه رفتیم آمل ...متاسفانه گفتن نمیشه نادیا رو ببریم وگرنه چه عکسایی میشد ازش گرفت ....و ما هم صبح بچه ها که خواب بودن پا شدیم رفتیم و...
24 آبان 1392

یزد...گواه گیری

نوشته شده در دوشنبه  11 شهریور 92   ما بازم رفتیم سفر....اینبار هم رفتیم یزد برای مراسم گواه گیری (عروسی)پسر دایی بابایی...قرار بود نلیا رو ببریم ولی دم آخر تصمیم عوض شد و نبردیمش...مراسم جمعه 4 شهریور بود و ما روز چهارشنبه راه افتادیم به سمت خونه دایی اردشیر و تا شب اونجا دور هم بودیم... روز پنجشنبه صبح رفتیم خونه پسر خالم که نی نیشون تازه به دنیا اومده و ما که رفتیم خونشون,ستی ناز جون 17 روزش بود. ظهر هم رفتیم خرید هدیه واسه مزدا و اشا پسرهای ناز بهرام و فرین جون و یه عروسک برای دلارام جون....عصر هم رفتیم خونه بهرام و فرین عزیز و شام هم اونجا بودیم... روز جمعه هم که روز مراسم بود ....مراسم در مکان عزیز (پیر مراد)بود.....
24 آبان 1392

مسافرت..(بندر انزلی...سرعین)

6 تا 10 امرداد 92 (من و بابایی و نادیا و نلیا جون) به همراه( عمه و شوهر عمه و دختر عمه) و (عمو و ممس دولت(مامان بابایی) تصمیم گرفتیم بریم شمال... ٦ امرداد راه افتادیم . دوتا ماشین شدیم...ماشین ما و ماشین عمو مازیار....اول رفتیم رشت ,بندر انزلی ...ما همیشه میریم رشت و اونجا هم میریم مهمانسرای صدف...که واقعا خیلی تمیز و آزاد و خوبه...روز اول یعنی همون ششم که رسیدیم هوا عالی بود رفتیم دریا و بچه ها کلی آب بازی و شن بازی کردن....ولی روز دوم هوا کاملا تغییر کرد و بارون خیلی شدیدی باریدن گرفت و چون نتونستیم بریم دریا رفتیم قایق سواری روی مرداب لاله و نیلوفر و از اسکله بندر هم عبور کردیم...که خیلی خوب بود ...
24 آبان 1392

...

 8تیر 92....سلام دوستای عزیزم.متاسفانه یه مدت به نت دسترسی ندارم و الان هم اومدم کافی نت تا این پست رو براتون بزارم . روز 10 تیر جشن تیرگان هست...البته ما 7 تیر جشن گرفتیم چون جمعه بود و همه همکیشا میتونستن بیان به جشن ...همه توی کوشک که باغ مخصوص جشنهامون هست جمع شدیم و آب بازی کردیم نادیا هم موش آبکشیده شد و بعد یه مدت رفت نشست .... ما هم دوباره داریم میریم سفر...ایندفعه مشهد...ایشالا هر وقت تونستم میام و از سفر مینویسم... من دیگه باید برم ...دوستتون دارم و ممنون از همتون که به ما سر میزنید..... ...
24 آبان 1392

سفر به یزد...زیارت....

30نوشته شده در  خرداد 92 وقت بخیر عزیزان...ما از تاریخ 23 تا 25 برای زیارت زیارتگاه هامون به شهر یزد رفتیم...اکثر زیارتگاه های زرتشتیان در کوههای اطراف یزد قرار گرفتن..... دوست دارم توضیحات درباره زیارتگاه ها رو در پست بعدی و به صورت رمز دار بزارم.... توی این پست عکسها رو براتون میزام..... امیدوارم دوست داشته باشین...                                                     ...
24 آبان 1392

کوه دماوند...

بابایی جمعه برگشت پیشمون ....روز ٥ شنبه آخرین جایی که تور رو باید میبردن کوه دماوند بود که من و مامانم هم با اونها رفتیم پارسیان هندوستان(زرتشتیان هند) کوه دماوند رو مثل یک زیارتگاه قبول دارند چون ضحاک ماردوش در اونجا به بند کشیده شده بود و همچنین آرش کمانگیر در کوه دماوند مرز ایران را تعیین کرد....و برای همین در دامنه دماوند دعا میخوانن و به یاد روان اون انسانهای نیک مراسم اجرا میکنن... چند تا عکس گرفتم که اگه میخوایین با هم ببینیم عکسها در ادامه مطلب... اول چند تا عکس از فرشته ها تو این چند روز....    نلیا مگه میزاشت تل تو موهاش بمونه...   دماوند... یه ...
24 آبان 1392

سری دوم عکسهای سفر...

      توجه!!!      این پست ادامه پست قبلی میباشد ....  هر دو پست باهم آپ شده اند و جدید هستن  ... مرسی از توجهتون ... ادامه عکسهای سفر در ادامه مطلب ... عکسهای اردبیل... جاده آستارا به اردبیل(حیران)   دریاچه شورابیل... نادیا و خاله دیناز...   عکسهای سرعین... بعد از رسیدن به سرعین ( نهار ) بعد از نهار ...دخملک من و لاکی جونش بعد از بیرون آمدن از آبگرم... وقتی نادیا جونم سوار شتر شد یکدفعه شتر تکون تکون خورد و سر و صدا کرد و نادیا جون هم گریه کرد و پیاده شد نادیا جون در حیاط اتاقی که ا...
24 آبان 1392

مسافرت...

نوشته شده در 15 تیر 91 سلااام ما از سفر برگشتیم...یه سفر 5 روزه... این سفر اولین سفر نلیای عزیزم بود... صبح شنبه وسایل رو گذاشتیم تو ماشین و رفتیم دنبال مامانی و خاله و بعدش رفتیم دنبال عمو مهران و خانوادش و از تهران حرکت کردیم ... به سمت همدان رفتیم...نهار رو تو هتلی کنار غار علیصدر خوردیم و بعدش به غار علیصدر رفتیم...و من هم توی راه به نادیا جونم توضیح میدادم که غار چه جور جایی هست   ...بعد از اون به گنجنامه در همدان رفتیم و شب هم توی خونه ای در همدان خوابیدیم... روز یکشنبه صبح بعد از صبحانه به سمت آستارا حرکت کردیم...هوای آستارا بارونی بود و جاده پر از مه بود  ...بعد از گرفتن خانه به جنگلی رفتیم که از ا...
24 آبان 1392