فرشته زمستونی ما نادیافرشته زمستونی ما نادیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

❤نادیا و نلیا تمام هستی ما❤

نادیا و نلیای 53 روزه...

دوشنبه 12 دی 90 امروز نادیا خانوم تا از مهد اومد شروع به بازی با ماشینش کرد و نلیا کوچولو رو هم رو پاهای خودش نشوند..نلیا کوچولو هم امروز53 روزشه. با این قیافه ای که به خودش گرفته میشه حدس زد با خودش چه فکری میکنه....   ظهر هم که بابایی دندونشو کشیده بود و اومد خونه ...وقتی خواستیم بخوابیم نادیا اونقدر رو تخت پرید و شیطونی کرد که پشیمون شدیم .... چند لحظه هم که آروم بود رفتم دیدم هر چی گل بوده رو از گلدون در آورده بود و پر پر کرده بود و ریخته بود تو اتاق و چون خواسته بود جمع هم بکنه تو آشپزخونه هم ریخته بود...منم جاروبرقی رو دادم دستش تا همه رو جارو بزنه و اونم اینکارو کرد...  و تا شب کلی دیگه شیطونی کرد.... ...
21 دی 1390

شب چله 1390 و نی نی ها ...

این چهارمین شب چله ی نادیا و اولین شب چله ی نلیا بود صبح که نادیا آماده شد تا بره مهد با خودش یه عروسک هم برد چون مربی ها گفته بودن تو مهد برنامه گزاشتن...نادیا رو باباش برد مهد چون دیر شده بود و ما به سرویس گفتیم نیاد دنبالش...نادیا به مهد رفت و اونجا به لطف نادیا خانوم که هیچ توضیحی نداد نفهمیدم چه خبر بوده... ولی بهشون یه بسته نخود و کشمش به همراه یه فال حافظ  و یه کاردستی آدم برفی دادن و نادیا هم عروسکش رو جا گذاشته بود... قرار شد شب بریم خونه ی مادر بزرگ من مامانی اومد خونمون ...
8 دی 1390

5 دی ماه....درگذشت پیامبر بزرگ ایرانی...

فروهر اشوزرتشت مهر اسپنتمان گرامی باد به مناسبت در گذشت اشوزرتشت در آرامگاه قصر فیروزه مراسم بود... ما حدود ساعت 12:30 حرکت کردیم و به ارامگاه رفتیم...به جشن خوانی(نیایش) نرسیدیم ولی از درگذشتگان دیدار کردیم و بعد خوردن آش خیرات درگذشت حدود ساعت 2:30 ظهر به خانه برگشتیم.... قبل از رفتن به آرامگاه رفتیم و برای نلیا درخواست گذر نامه دادیم ....نلیا کوچولوی 47 روزه هم پای برگه رو انگشت زد... ...
8 دی 1390

...تبریک شب چله...

  شب زایش خورشید و آغاز سال نو میترایی خجسته باد   شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد  تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد   مهر رخشا نکوترین چهر است     شب چله تولد مهر است        این همایون شب خیال انگیز     هست در آخرین شب پاییز      بیخ و بن در حماسه گستردست     در نهادش حماسه پروردست  لفظ یلدا اگرچه سریانیست     شب مهرآفرین ایرانیست    اندکی درباره شب چله(چهله) گذشته از ریختار ِ نمادین شب چله بای...
30 آذر 1390

بابای نی نی ها اومد...

بابایی امروز ساعت 5 از هواپیما پیاده شد و ساعت حدود 8 شب رسید خونه... نادیا از دیدن بابا جونش کلی ذوق کرد و تا باباش اومد گفت:بابا چرا منو نبردی مسافرت ....وقتی باباییش رفت دوش بگیره نادیا تمام مدت در حموم رو میزد و میگفت باباش بیاد ساکش رو باز کنه و وسایلی که اورده رو نشونش بده و تمام فکرش این بود که اون تو چی داره... باباجونش براش یه مدل شیرینی هندی آورده بود...با یه کیف و یه شلوار لی... برای نلیا کوچولو ی 41 روزه هم یه دامن و دو تا تاپ آورده بود که انشالاه تا تابستون اندازش میشه... بابا جون دوست داریم ...
30 آذر 1390

دلم واسه این روزا تنگ میشه....

کاشکی میشد تمام این لحظات رو هر وقت دوست داریم دوباره حس کنیم...تمام این لحظه های شیرینی که میگذرن و دیگه بر نمی گردن...لحظه به دنیا اومدن فرشته هامون...شنیدن اولین گریه هاشون...وقتی تو آغوشمون آروم میشن...وقتی صدای نفسای کوتاهشون رو میشنویم و لذت میبریم...و تمام اون لحظه هایی که اومدن و رفتن...دلم واسه اولین لحظه های کودکی دخترام تنگ شده...چه حس خوبیه این حس مادر بودن... تمام اون لحظه ها... اومدن و گذشتن فقط یه حسی مونده...حس دلتنگی من    
26 آذر 1390

عکسهای نادیا جونم....

                                                                           دوست جونا   بفرمایید داخل اول گلچینی از عکسای قبل از 1 سالگی نادیای عزیزم رو گذاشتم......بعدشم عکسای دیگه رو...              &n...
25 آذر 1390

خواهرانه ها...

نادیا ی من عاشق خواهرشه...   دستای کوچولوی دو خواهر   روزی که از بیمارستان اومدیم یعنی روز پنجم...نادیا خانوم اولین باره که خواهرشو دیده...     لا لا کنار همدیگه...   نلیا جونم 25 روزشه کنار نادیا خانوم....    نلیا 35 روزشه و نادیا جون بغلش کرده... ...
25 آذر 1390