فرشته زمستونی ما نادیافرشته زمستونی ما نادیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

❤نادیا و نلیا تمام هستی ما❤

بابا جون رفته سفر...

1391/2/25 19:12
1,315 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه صبح بابایی ساعت 7 صبح با ساکش از خونه بیرون رفتشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے... و با کمک بهرام و مازیار و برزین وسایل تور را از قبیل آب معدنی و چیپس و غیره داخل اتوبوس گذاشتند...و کارهای قبل از رسیدن مسافران را انجام دادند...نادیا شب قبل خونه مامانی مونده بود  و صبح من و نلیا رفتیم خونه مامانی girl_pinkglassesf.gif...نادیا کلی تو اتوبوس ها رو گشت زد و باهاشون عکس گرفت.

بابایی و بقیه ساعت 2 رفتن بیرون نهار خوردن وبعد از اون با لباسهای فرمی که بابا تهیه کرده بود رفتن فرودگاه دنبال مسافران...و اونها رو در هتل مستقر کردن...

اون شب توریست ها رو ساعت 9 به خونه مامانی آوردن شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے و افرادی که برای تهیه کباب اونجا بودن کارشون رو شروع کردن...شام به اونها کباب دادن...

نادیا هم همش بینشون میگشت و چون زبونشون رو متوجه نمیشد به من میگفت:مامان اینا چرا اینجوری حرف میزنن(البته نادیا جون به زبون خودمون صحبت میکنه ولی فارسی رو هم کامل بلده)

خلاصه اون شب ساعت 12 برگشتن هتلشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے...و بعد از رفتنشون باد و بارون شدیدی گرفت شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے   ....

روز شنبه اونها رو به چند تا موزه های تهران بردن و برای نهار و شام بازم به خانه مامانی اومدن اون شب تولد چند نفر از مسافران هم بود که براشون کیک خریدن...  

در آخر اون شب بابایی با من و نلیا و مخصوصا نادیا خداحافظی کرد و به هتل رفتن...تا ساعت 4 صبح به سمت کوه دماوند و بعد از اون شمال حرکت کنن...

Smileyو به سلامتی بابایی رفت تا حدود 2 هفته دیگه  شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے ...

ما هم این چند روز خونه مامانی موندیم...امروز دوشنبه هم من اومدم یه سری به اینجا بزنم  و برگردم اونجا پیش نادیا جون...

عکسها در ادامه مطلب...

ني ني شكلك

ني ني شكلك

ني ني شكلك

ني ني شكلك

 


http://sheklak-khanoomi.blogfa.com

بعد از رفتن مسافران به هتل و جمع کردن صندلی ها نادیا جون توی بارون شدیدی که یکدفعه شروع به باریدن کردن روی صندلی ها نشسته...

شکلکْ هآے خآنومےشکلکْ هآے خآنومےشکلکْ هآے خآنومےشکلکْ هآے خآنومےشکلکْ هآے خآنومےشکلکْ هآے خآنومےشکلکْ هآے خآنومےشکلکْ هآے خآنومےشکلکْ هآے خآنومےشکلکْ هآے خآنومےشکلکْ هآے خآنومےشکلکْ هآے خآنومےشکلکْ هآے خآنومےشکلکْ هآے خآنومے

ظهر روز شنبه...حیاط آماده برای رسیدن مسافران هندی

شنبه شب...تولد چند نفر از مسافران...و نادیا جون در حال تماشا

     

اینم روز یکشنبه که مامانی و همسایه های آشنا اومدن تا توت بچینن...

          

و حالا چند تا عکس از نلیا... 

بزار یه تلاشی کنم ببینم از این کتابای خاله چیزی سر در میارم.....

roger29.gif  

و روش جدید خوابیدن...شما هم امتحان کنیننیشخند... 

 Baby1t.gif

 Baby3h2.gif

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

دخمل مهربون
25 اردیبهشت 91 18:48
ای جونم
نلیا عاشقتم میخوام بوست کنم
تهران بودممممم میومدم پیشت


آخییی عزیزم منم خیلی میخوام ببینمت....ایشالا یه روز موقعیتش بشه...



مامان آرینا موفرفری
26 اردیبهشت 91 1:28
سلام عزیزم عکسای نادیا و نلیا خیلی خوشگل بودن خیلی دوستون دارم می بوسمتون


*:ما هم خیلی دوستون داریم*:
مامان کوروش
26 اردیبهشت 91 7:53
ای جان بخورمت من نلیا با اون خوابیدنت عکسها عالی بود خصوصا نادیا که اونجوری به کیک نگاه میکنه راستی نیلوفر جون یه سوال شما مگه به چه زبونی صحبت میکنید واسم جالبه بدونم


بووووس خاله جون...
بابا امیر
26 اردیبهشت 91 21:50
سلام ؛ ممنون از نظر لطف شما انشالله خدا نادیا خانم و نلیا خانم ببخشه براتون
متین مامی ایلیا
27 اردیبهشت 91 15:50
ای جونم عزیزم عکساتون خیلی خوشکل بود
نیلوفر جون من بلد نیستم کجا باید پیام دوستیتونو تاید کنم؟


عزیزم تو گزینه نی نی گپ که بری صفحه ا ی که میاد زده درخواست دوستی شما باید قبولش کنی...
ایلیا رو ببوووس
مامان پارسا جیگر
27 اردیبهشت 91 19:19
مامان آتین
27 اردیبهشت 91 23:01
جانمممممممم چقدر عکسا قشنگ بودن مخصوصا" عکسای نلیا کوچولوی بانمک


مرسی خاله جون لطف دارین
مامان کوروش
30 اردیبهشت 91 0:16
سلام نیستی نیلوفر جون دردونه های نازت چطورن حتما ببوسشون


سلام عزیزم ...آخه زیاد خونه نمیمونم که بیام نت و کم کم داریم واسه اساث کشی هم آماده میشیم...مرسی عزیزم شما هم گل پسر نازتو ببوس
بابای دوقلوها
30 اردیبهشت 91 7:09
به به، انشالله همیشه به سفر، البته با مامانی و گلی های عمووووو

عکساشون هم خوشگله عموویا

میگم نلیااا، حالا از کتابای خاله چیزی سر در آوردی یا نه؟؟

امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید

ملللسی عموویی...از کتابای خاله چیزی سل دل نیاولدم واسه همین گلفتم و مچاله کلدمشون که خیلی هم حال داد
مامان ثنا و ثمین
31 اردیبهشت 91 18:00
سلام.جای بابای بچه ها خالی نباشه.ایشااله که به سلامتی برگردن.
این عکس خوابیدن نلیا خیلی ملوسه.
ببوس دخملیها رو


ممنون عزیزم...چشم شما هم گل دختراتو ببوس
مامان ریحان عسلی
6 خرداد 91 17:47
سلام
منم میخوام بدونم شما به چه زبونی حرف میزنید ؟


عزیزم...به زبون دری زرتشتیان که البته با زبون فارسی شباهت داره چون در واقع زبون دری بعد از حمله اعراب با عربی مخلوط شد و تبدیل به فارسی شد....در اصل به زبان اصلی ایرانیان صحبت میکنیم عزیزم...ممنون از توجهت
مامان ریحان عسلی
7 خرداد 91 0:38
خیلی جالبه برام میشه یکی دو تا کلمه یا یه جمله ی ساده هم مثال بزنی برامون


باشه عزیزم...
نادیا
7 خرداد 91 11:29
سلام ماشاالله گوگولیای ناناس خوردنی دارین مخصوصا نلیا فینگول خیلی خیلی خیلی زیاد جیگرو خوردنین


سلام...مرسی عزیزم