شروع سوپ خوردن نلیا و آمدن مهمان ...
روز جمعه 1 اردیبهشت...زن دایی و فریبرز پسر دایی بابایی از یزد اومده بودن تهران.دایی بابایی و پسر دایی بزرگش نیومده بودن...اونها برای دیدن نلیا جونم با رستم پسر دیگش که تهران زندگی میکنه اومدن خونمون و من هم خیلی سریع 1 ساعته با کمک بابایی دال و برنج پختم ...مهمونها که اومدن و بعد از دیدنی و شام ساعت 10:30 شب با اونها رفتیم خونه مامانی...برای صحبت راجع به ازدواج فریبرز با یکی از آشناهامون...بعد از 1 ساعت برگشتیم خونه ....ولی نادیا بازم اونجا موند...
شنبه روز شروع سوپ سبزی برای نلیا جونم بود...براش شوپ پختم و اونم خیلی دوست داشت...نوش جونش همه رو خورد...و من و بابایی هم خیلی خوشحال شدیم...اخه بابایی کار نداشت و خونه بود...بعد از اونکه نلیا غذاشو خورد رفتیم خونه مامانم پیش نادیا...مهمونای دیشب بازم اومدن خونه مامان برای صحبت...(خدا کنه این وصلت جور بشه و زن دایی و دایی همسری خوشحال بشن)برای شام هم همسری رفت ستارخان و از ساندویچی نشاط کباب ترکی خرید و همه دور هم بودیم...به قول نادیا جونم :سان وچیچ خوردیم
عکسها تو ادامه مطلبن دوستان عزیز...
این از سوپ خوردن عشق کوچولوی من
حالا بریم سراغ نادیا جووونم...
اینم چند ساعت بعد تو خونه مامانی...
ماشین نادیا رو آوردیم اینجا تا تو حیاط راحت بازی کنه...
the end