شب چهارشنبه سوری...
روز دوشنبه هوای تهران سرد و ابری بود و برف و بارون بارید و کمی هم نشست...و من تا صبح دعا میکردم که سه شنبه هوا خوب باشه آخه چند روزی بود که منتظر چهارشنبه سوری بودیم ...
روز سه شنبه به هواشناسی زنگ زدیم و گفت هوا ابری با وزش باد خواهد بودهوا ابری بود ولی خیلی سرد نبود ...صبح همگی آماده شدیم نادیا رو به مهد بردیم چون اونروز نمایش داشتن . تا رسیدیم عمه و نگین هم رسیدن من و عمه رفتیم داخل و لباس محلی هندی تن نادیا و نگین کردیم (آخه همسری وقتی رفته بود هند برای نادیا و نگین لباس هندی آورده بود)...من و نلیا رفتیم خونه مادرم و اونجا مادرم برای شب که مهمان داشتیم آش رشته میپخت و همسری هم رفت سر کار...داییم مادربزرگم رو آورد پیش ما تا تو خونه تنها نمونه و اونم مثل همیشه با دستای پر اومد ساعت ١٢:٢٠ نادیا با سرویس اومد خونه مادرم و کادو هایی که گرفته بود رو نشونمون داد...
یه هفت سین تزیینی...
و یه پازل برای آموزش رنگهای انگلیسی که البته به نادیا همش رو بلد بود ولی بازم بازش کرد و باهاش بازی کرد.. .
بعد از اون حدود ساعت 6 مهمونا شروع به اومدن کردن و نادیا خوشحال شد چون خیلی منتظرشون بودمردا با هم حرف میزدن وقیلیون میکشیدن و ما خانوما هم صحبتای زنونه...مادربزرگم قصه ی مشکل گشا خوند و آجیلشو به مهمونا دادیم چون حیاط خونه مادرم بزرگه اونجا مراسم رو گرفتیم .واسه آتیش بازی چهارشنبه سوری 32 تا مهمون داشتیم...که از دوستای پدرم و همسرم با بچه هاشون و دوست خواهرم با خانوادش بودن و چند تا از همسایه ها ...و 2 تا از دوستای نادیا...پدرم آتیش روشن کرد و همسری هم از ماشین آهنگ گذاشت...
و آتیش بازی شروع شد... .نادیا تو حیاط پیش باباش بود ولی نلیا که تا اون موقع خواب بود وقت آتیش بازی بیدار شد و نذاشت من برم تو حیاط و منم تو اتاق نگهش داشتم...
خلاصه چند ساعتی بازی کردن و رقصیدن و دایره(اربونه) زدن و آهنگ خوندن. ..تا بعدش یکی از مهمانها (شیرین خانوم) اومد تو اتاق و نلیا رو نگه داشت و من رفتم تو حیاط...
بعد آش رشته رو میز تو حیاط چیدیم و آش خوردیم... و کم کم مردها بساط کباب رو راه انداختن و بال مرغ کباب کردن و بعد اون رو هم خوردیم...
بعد از اون باز کمی رقصیدیم و کم کم مهمونا رفتن و ما هم ساعت 12:30 برگشتیم خونه...
عکسهای چهارشنبه سوری در ادامه مطلب...
چنین گفت اشو زرتشت مهر اسپنتمان:
” که سوزانید بدی را درآتش ، تا ز آتش برون آید نیکی”
پس تو نیز چنین کن
آتیشی که پدرم زحمتشو کشیده بود...
نادیا و فشفشه
رژینا و آریانا دختر عمو هستن...
نادیا و رژینا و آریانا
و آتیشی که سوخت تا تموم بشه چون ما اعتقاد داریم نباید آتیش رو خاموش کرد یا توش آب ریخت...
لیست مهمانها...
شهرام(خانومش چون باردار بود نیومد)... بهزاد و خانواده...مهران (پسر دایی همسری)با خانواده...رستم و خانواده(خانومش باردار بود ولی اومد)....هرمز و خانواده(برادر رستم)...پریدخت با خانواده(دوست خاله دیناز)...مهشید(همسایه)...شیرین با همسرش(همسایه)...رستم پسردایی همسری...جمشید(دوست همسری)...مازیار و مادرش....و چند نفر دیگه که تنها اومده بودن...
نلیا جونم این اولین چهارشنبه سوریت بود ایشالا سال دیگه تو هم تو حیاط بازی میکنی چهارشنبه سوری مبارک ....