1 هفته ی خوب...
دوست خوب بابایی (عمو بهرام) و خانومش (بهناز جون) از هندوستان و یکی از دختراشون (بانو) از نیوزلند با پروازی که کلی تاخیر داشت به ایران اومده بودن برای مراسم سالگرد فوت پدر عمو بهرام
من و بابایی ساعت ١١ شب فرودگاه بودیم و مازیار (برادر بهرام) هم با ماشین خودش اومده بود اونجا... وقتی رسیدن با هم دیدار کردیم و بردیمشون خونه پدریشون ...گلی خانوم از دیدن نوه ش (بانو) خییییلی خوشحال شد...
از فردای اون روز هر روز بیرون بودیم و به بهونه ی گردوندن اونها خودمونم کلی خوش گذروندیم که البته طبق معمول نلیا رو میزاشتیم خونه...(تقصیر خودشه که کلی وروجکه و یه جا بند نمیشهه
برج میلاد رو هم روز رفتیم و هم شب....فرحزاد.....پارک آب و آتش.....امیر اکرم و ولیعصر خرید....سفره خانه.....تله کابین توچال ....٢ روز هم که مراسم بود....و شب آخر هم خونه ما همگی جمع شدیم و شام اونجا بودیم و جمعه ساعت ٣ صبح هم دوباره برگشتن کشور خودشون
نادیا جون و خاله دیناز...برج میلاد.سکوی دید باز
عکس دسته جمعی .منم عکاس باشی(برج میلاد)
من و نریمان و نادیا
اینم برج میلاد تو شب (نادیا رو شب بعد که رفتیم نبردیم چون بعدش قرار بود بریم فرحزاد و طول میکشید)
فرحزاد...
پارک آب و آتش...
تله کابین توچال(تا ایستگاه 7 رفتیم و بعدشم تله سی سوار شدیم)
بعد از پیاده شدن از تله سی(هتل توچال)
نادیا و باباییش سوار تله سی...
خاله و نادیا
بابا و نادیا
مامان و نادیا
مامان و بابا
اینم نمایی از تهرانمون...
شب آخر تو خونه ی ما
اینم بانوو دخملام....( جناب مسئول این بانو خارجیه عکسشو حذف نکنین)