یه شیطنت بد...
قرار بود بیام و از ١ هفته ای که مهمون داشتیم و بیرون میرفتیم بنویسم ولی مگه این بچه ها میزارن
شنبه ٢٧ مهر....من و بابابی اومدیم یکم استراحت کنیم ,بچه ها بازی میکردن و ما خواب رفتیم که بعد از مدتیبا صدای مامانم از خواب پریدم...رفتم دیدم یه عالم مو ریخته دم سطل آشغال تو آشپزخونه قیچی هم افتاده رو زمین مامانم گفت موهای همدیگرو بریدنرفتم تو حیاط مامان اینا دیدم بـــعـــله...نادیا خانوم که چتریهاش از دم ناپدید شده و از وسط سرشم موهای کوتاه زده بیرون و پشتشم که یکی در میون کوتاه بلد شده نلیا هم جلوی موهاش رفته ...
دیگه هیچی کلی ناراحت و عصبانی شدم....بعد دیگه باباشون اومد و با دستگاه موهاشونو مثلا درست کرد...نلیا رو که با شماره 8 زد...نادیا رو هم که کاریش نمیشد کرد فقط قد موهاشو تا جایی که خیلی کوتاه نشه صاف کرد ولی هنوز همونه که بود...
خیییییلی خییییلی خییییلی زیاد ناراحتم....موهای خوشکلشون رفت که رفت....حالا چیکار کنم ...کو تا وقتی دوباره موهاشون در بیاد
البته بعدشم کلی خندیدیم مخصوصا به نلیا که مثله پسملا شده و شیطونیشم بیشتر شده...
حالا اگه دوست دارین عکسهاشونو ببینین...
اینم از این 2 تا فسقلی که چه کارایی که با خودشون نمیکنن...
نلیا جون بی موی من با خرگوش کوچولوش...به قول خودش( اَدو) adu
و توله سگ کوچولوی ما که تازه آوردیمش... نلیا بهش میگه (آپو)