دوباره اسباب کشی....
سلام...اومدم بگم ما بازم دوباره قراره اسباب کشی کنیم....تو این حدود 5 سالی ازدواج کردیم این پنجمین خونه ای هست که داریم بهش اسباب کشی میکنیم...
دوستای عزیزم اگه نتونستم تو این مدت بیام بهتون سر بزنم ببخشید....
البته این خونه جدیدمون چسبیده به خونه مامانی و حیاطمون به حیاط مامانی در هم داره...
حساااابی درگیریم چون اینبار باید خونه جدید رو بازسازی هم بکنیم که البته از حدود 1 ماه پیش شروع کردیم و دیگه داره تموم میشه فقط رنگش مونده...
بابا با تور رفته و من هم درگیر جمع کردن وسایل هستم .و چند روز دیگه هم باید خونه ی جدید رو تمیز کنم تا بتونیم اثاث بیاریم داخلش...
نادیا و نلیا هم خوب هستن و با هم مشغولن...نادیا جون دلش میخواد بره مهد ولی گزاشتیم واسه بعد نقل مکان که دیگه خونمون میاد نزدیک مهد...
نادیا عاشق اینه که یه چیزی بندازه دور خودش و بگه من عروسم.......نلیا هم عاشق اینکه خودشو با رژ لب و ماژیک آرایش کنه......
نلیای عزیزم که حسااااااابی شیرین هم شده و من خیلیییییی عاشقشم ...بعضی وقتا صورتشو میگیرم و هزاااااااارتا بوسش میکنم...
نلیا جونم چند تا کلمه تازه یاد گرفته...
آپ : آب
هاپو : هاپو
جوجهَ : جوجه
ما : میخوام
بابا: بای بای
وقتی کار بدی میکنه یا چیزی رو میندازه میگه اوخ
وقتی کار میکنه واسه خودش دست میزنه و میگه آپَعین..(آفرین)
و اینکه پاهاشو نشون میده و میگه دَ(دست) و وقتی میگم پوُِِ(پا) کلی باهام کل کل میکنه و میخنده..
اینم از شیرین عسل من....که هزار ماشالا خیییییلی باهوشه و هر چی میگم متوجه میشه...