اثاث کشی...
چند روزه که در گیر کارای خونه هستم...آخه قراره تا یکی دو هفته آینده اثاث کشی کنیم و بریم خونه جدید...
نادیا هم این وسطا حسابی سر صدا و شیطونی میکنه...واسه همین گاهی میره خونه مامانی و اونجا تو حیاط مشغوله....
خونه ی پدر بزرگم تو خیابون پیروزی که ٣ سال پیش کوبیدن و ساختنش...جایی که ٦ سال اول زندگیمو اونجا بودم و کلی خاطره ازش دارم ...
البته اونجا رفتن کمی برامون سخته چون هم من از مامانم دور میشم و هم همسری از کارش ولی خوب دیگه باید بریم...
اینجا خونمون بزرگ بود و کلی اسباب اثاثیه داریم ولی اونجا کوچیکه و موندم که وسایلمونو چیکارشون کنم...
به هر حال خونمون الان شده مثل بازار شام ....خیلی نامرتبه و منم حسااابی از این وضع کلافه شدم...
همسری هم درگیر کارای خونه جدیده...صبح اینجوری میره...شب اینجوری میاد
ایشالا که زودی کارامون رو به را بشه بازم بتونم تند تند آپ کنم...
همین دیگه دوستای گلم...