تحویل سال 1391...
فرخنده باد بر همگان مقدم بهار
نوروز , جاودانه ترین جشن روزگار
نلیا ساعت٧ صبح بیدار شد و وقتی رفتیم سراغ نادیا تا بیدارش کنیم دیدیم تب داره و بی حاله به بهانه ی سال جدید که منتظرش بود بیدارش کردیم و پاشویه کردیمش و استامینوفن دادیم.بعد همه آماده شدیم و منتظر تحویل سال شدیم....برنامه سال تحویل رو از کانال من و تو و بعدش از شبکه ١ ایران دیدیم....
روز ١ فروردین ١٣٩١:بعد از تحویل سال همسری به نادیا و نلیا عیدی داد و زنگ زدن ها و تبریک گفتن ها شروع شد....خطها خیلی شلوغ بود و تماس گرفتن آسون نبود...بعد از تموم شدن تلفن هامون به زیارت شاه ورهرام ایزد رفتیم که خیییییلی شلوغ بود...و بعد از اون رفتیم خونه ی مامانی (مامان من)و دیدنی کردیم و نهار که سبزی پلو ماهی بود رو برداشتیم و رفتیم خونه ی مادربزرگ(مادر مادرم) و اونجا نهار خوردیم و ساعت ٧ شب از اونجا راه افتادیم به خونه ی بازم مادربزرگ(مادر پدرم)و بعد از اون به خونه برگشتیم ولی چون نادیا مریض بود اونو گزاشتیم خونه ی مادرم و با نلیا رفتیم خونه....
روز ٦ فروردین ١٣٩١:روز زادروز اشوزرتشت ...بابا رفته سر کار ...شب هم مهران پسر دایی بابایی با خانوادش اومدن خونمون و بعدش بابایی یه کار براش پیش اومد و رفت یزد...کاش منم میتونستم برم دوست جدیدم دیناز جونو ببینم...راستی دیروز گوشیمو گم کردم
عکسهای هفت سین ما در ادامه مطلب...
نیایش شب قبل از تحویل سال ٩١...
هفت سین پشت در اتاق...
هفت سین داخل اتاق...
بعد از تحویل سال ١٣٩١...
و حالا آماده شدیم که بریم بیرون...