داستان تولد فرشته ی ما...
شادترین ترانه ها...
زیبا ترین خاطره ها...
بهترین آرزوها...
همه تقدیم تو باد...
داستان تولد فرشته ی ما...
3 سال پیش تو همچین روزی دل فرشته ها گرفته بود...موقع خداحافظی با بهترین فرشته خدا بود...یه فرشته ی دوست داشتنی داشت از بینشون میرفت...میخواست بیاد روی زمین تا بشه بهترین...خدا به فرشته ها گفت :اشک نریزیدفرشته های مهربون.برید و برای دوستتون هدیه ای بیارید...فرشته ها رفتن و با قشنگترین هدیه ها برگشتن..موقع خدا حافظی رسیده بود...ساعت 9 صبح به وقت زمین بود..فرشته ها هر کدوم بوسه ای به فرشته ی منتخب زدن و هدیه هاشونو بهش تقدیم کردن...
عشق به خدا... عمر بلند و با عزت... شانس و اقبال قشنگ... بخت خوب خوش... موفقیت و پیروزی... سرنوشت بی نظیر... زیباترین لحظه های زمینی... و کلی هدیه ها و آرزوهای قشنگ دیگه...
مراسم خداحافظی به پایان رسید...فرشته کوچولو گریش گرفته بود...ولی دیگه راهی نبود...ساعت 9:5 دقیقه صبح به وقت زمین بالهای کوچیکشو جا گذاشت و وارد این دنیا شد...اومد و شد یه فرشته ی زمینی...
فرشته ی من خوش اومدی...
نویسنده... مامان نیلوفر
مرجع...قلب مامان نیلوفر