یک مهمان ناخوانده...عینک
خدایا هر چی تو صلاح میدونی همون بشه...خدا جونم همیشه هر چی ازت خواستم بهم دادی و هر چیزی هم که خوشم نیومده زود رفعش کردی...همیشه تو ناراحتی هام کنارم بودی و حرفامو گوش دادی...
نمیدونم چجوری بگم ...خوشحال که نیستم ولی خب ناشکری هم نمیکنم ...نادیای عزیزم یه مهمون داره رو چشمای قشنگش یه عینک کوچولو نشسته , دکتر میگه که موقتیه اگه تا یه مدت عینک بزنه نمره چشمش خوب میشه...
از تست تنبلی چشم کودکان که تو مهد گرفتن شروع شد و به اینجا رسید ....فقط خدا رو هزززززاران بار شکر که شمارش مثبته و با تغذیه بهبود پیدا میکنه...
وقتی فهمیدم چشمای قشنگش باید بره پشت شیشه عینک 4 ,5 روز پشت هم گریه کردم و هر شب بالای سرش دعا کردم و نذر کردم خوب بشه نذرمو بدم...
از همه شما دوستای خوبم هم میخوام که تو دعاهاتون یه جایی هم برای نادیای من باز کنید و از خدا بخواهید که نمره چشمش خوب بشه و عینک رو از چشماش برداره...
حالا بزارید بگم که خود نادیا چقدر عینک دوس داره از وقتی با هم رفتیم براش قاب بگیریم و خودشو توی آینه دید همش میگه مثل خانوم دکترا شدم....منم یه مدت هست که تو مهد نادیا کمک مربی شدم و وقتی روز دوشنبه 4 آذر صبح اومد مهد عکس العمل دوستاشو دیدم یکی دوتاشون اول یه چیزایی گفتن...ولی اکثرا گفتن وای نادیا چقدر خوشکل شدی و منم میخوام و به منم عینکتو بده و از این حرفا که بچه ها میزنن و خدارو شکر روز اول خیلی هم براش بد نبود ....منم دیگه تصمیم گرفتم که با این مساله کنار بیام...
حالا چندتا عکس هم داریم...
و اینم سوغاتی های بابا از ترکیه که واسه بار دوم تور برده بودن اونجا...