پارک ارم...
پنجشنبه صبح قبل از اینکه بابایی بره سرکار موهای نلیا رو کوتاه کردیم تا دیگه تو چشمای نازش نره و گرمش هم نشه...دختر نازم یه کوچولو شبیه پسرا شد...(این روزا نلیا جونم هر چیزی جلوش باشه دستاشو بهش میگیره و بلند میشه...و وقتی من رو نمیبینه یا از پیشش میرم کلی گریه میکنه و چهار دست و پا دنبالم میاد....). وقتی بابایی رفت سر کار زنگ زد و گفت که با عمه ماهرخ هماهنگ میکنه که جمعه بریم شهربازی....و وقتی نادیا شنید خیییلی خوشحال شد...
جمعه صبح بابایی رفت سرکار و ظهر که برگشت مامانی و خاله رو آورد خونمون تا پیش نلیا جون باشن و ما هم رفتیم دنبال عمه اینا و رفتیم شهربازی ارم...اول رفتیم ارم 1 و بچه ها کلی بازی کردن و بعدشم رفتیم ارم 2 و تا ساعت 12 اونجا بودیم وقتی برمیگشتیم نادیا و نگیم هنوز انرژی داشتن و وقتی رسیدیم خونه نادیا تازه یادش افتاد که با خاله بازی کنه و تا ساعت 2 بیدار موند و بعدش خودش خوابش برد....
عکسها در ادامه مطلب...
عکسهای شهربازی ارم
اینم عکسهای شهربازی ...فعلا بای