سفر مامان نیلوفر به استانبول...
به قول معروف:شوخی شوخی جدی شد
دوشنبه بعد از ظهر بود که برای بابا نریمان sms تور لحظه آخر استانبول اومد...با هم خوندیمش ...گفتم وای برم؟ گفت میخوای بری؟ گفتم آره...خیلی شیک زنگ زد و آژانس سوال کرد و بعدش به مامانش زنگ زد و پرسید اون میخواد بره...اونم قبول کرد ....به همین سادگی
...خیلی میخواستم بچه ها خصوصا نادیا رو ببرم اما پاسپورتاشون ایران نبود واسه همین نمیتونستن بیان...
خلاصه من و مادرشوهرم چهارشنبه 23بهمن ساعت 7:30 پرواز کردیم و عازم سفر شدیم...و جمعه 25 بهمن ساعت 10:45 به وقت استانبول برگشتیم ایران...وقت کمی بود و جاهای زیادی نرفتیم ولی خوش گذشت و آب و هوا عوض کردیم...
چندتا عکس هست که دوستای گلم اگه خواستین ببینین...
مسجد سلیمانیه
کشتی تفریحی بسفر...طبقه اولش موزیک زنده و رقصهای عربی و ترکی و... بود و به همراه شام و نوشیدنی الکلی و غیر الکلی به طور نامحدود
کوچه ای که هتلمون توش بود...
عکس زیاد بود ولی خب هیچ کدوم رو نمیشه گزاشت اینها تعدادیشونه